متن ترانه رضا یزدانی گریه که میکنی
اشکای ماسیده ابری که باریده
مردی که صد ساله نخوابیده
نزدیک من شو که برگ ریزون
من ساعتم با مرگ میزونه
کابوس هر شبم بغض تو بود و بخش
گریه که میکنی میوفتم از نفس
کشیدی به آغوش اجازه ندادی بمیرم
کجایی که بی تو نمیتونم آروم بگیرم
دل به خودم بستم از آدما خستم
جز خاطره چی مونده رو دستم
میبینی بی تو کم آوردم هزار دفعه مردم
چشماتو بستی زمین خوردم
کابوس هر شبم بغض تو بود و بخش
گریه که میکنی میوفتم از نفس
کشیدی به آغوش اجازه ندادی بمیرم
کجایی که بی تو نمیتونم آروم بگیرم
اکثرِ قومی که بر دل هم نمیشینند کاش…
قدِ خود هم داشتند
کاش بالغهایی که مُراجعند بر تن فروش…
قدِ او پول داشتند
کاوه