متن ترانه رضا یزدانی چلچراغ (افعی تهران)
چیزی ندیدم جز خودت وقتی رسیدم به خودم
بین تمام آدما چرا شبیه تو شدم
تو آسمون چشم تو پرنده ای آزاد بود
غیر صدای خنده هات هر چی شنیدم باد بود
با تو توی تنهاییام یک چلچراغ روشنه ، روشنه
از لحظه ای که دیدمت یک شاخه سوسن با منه
تو جریان داری که من نبضم هنوزم میزنه
تو بستر دقیقه ها بغضی شکست و آب شد
تر شد کویر گونه هام وقتی دلت بی تاب شد
تو آخرین دقایق صبرم تورو بهم داد
وقتی بریده بودم عشق اتفاق افتاد
با تو توی تنهاییام یک چلچراغ روشنه ، روشنه
از لحظه ای که دیدمت یک شاخه سوسن با منه
تو جریان داری که من نبضم هنوزم میزنه
Comment ×